تقدّم و تعریف پایگاه تحلیلی خبری پاوه پرس، در تعریف طبقه متوسط ریزهکاریهایی در نظریات مختلف آمده است در این نوشتار سعی بر آن است که از ارائه تعاریف مختلف پرهیز گردد و به تفاوت ها در تعاریف وریزه کاری ها پرداخته نشود. چرا که نه توان و نه خواست ما بر این نیست که در این وادی به صورت تخصصی وارد شویم. پس همه کس فهم بودن را توجیه ناتوانی خود کرده و به صورت کلی به آن می پردازیم عمدتا به لحاظ درآمدی افراد جامعه به سه دسته تقسیم می شوند ثروتمندان، فقرا و طبقه متوسط. طبقه ثروتمند دارای درآمد بالایی هستند بسیاری از آنها مالکان بنگاهها و یا در دولت های رانتیر زمینداران و قاچاقچیانی که از طریق قاچاق کالا درآمدهای بالایی را به دست آورده ند میباشند، گرچه چگونگی و حصول این درآمد ها مقداری بر سبک مصرف آنها اثر میگذارد اما در کل این طبقه دارای شاکله واحد می باشد. مدام در فکر پس انداز و تکاثر بوده و حتی خیلی به غیر از خود نمی اندیشند و تفکر منافع جمعی در میان آنها ضعیف است. مایکل کراوس متخصص مطالعات طبقات درآمدی و اجتماعی از دانشگاه ییل امریکا با آزمایشهای بسیاری بر روی افراد ثروتمند و فقیر به این نتیجه رسیده است که افراد فقیر بیشتر از افراد ثروتمند احساسات اطرافیان خود را تشخیص می دهند و از سیمپاتی بالاتری برخوردارند و دارای قدرت ادراک بالاتری می باشند. در عوض افراد ثروتمند چندان در تشخیص احساسات دیگران موفق نبودهاند و ازقدرت درک و دلسوزی و همدردی کمتری برخوردارند، کمبود این توانایی ها در افراد ثروتمند از احساس بینیازی آنها سرچشمه می گیرد. ثروت حتی قضاوت های اخلاقی افراد ثروتمند را تحت تأثیر قرار میدهد و تحقیقات گُروسمن نشان می دهد که افراد ثروتمند تمایل کمتری برای استفاده از منطق عادلانه نسبت به سایر اقشار درآمدی دارند.و معمولاً به خاطر وجود امتیازات مادی خود را حق به جانب میدانند. بیشتر افراد ثروتمندعمدتاً به منظور نگهداری و تقویت وضعیت مادی و اجتماعی شان به نحوی به ارکان قدرت وابسته می شوند. وضعیت تورمی و اقتصاد بیمار جامعه به نفع آنها و به زیان تمامی اقشار دیگر است، به قول معروف تورم، فقیر را فقیرتر و غنی را غنیتر میکند. در نظامهای اقتصادی قوی و غیر رانتیر که دارای نظامی کارآمد مالیاتی هستند، مجالی برای تاخت و تاز آنها وجود ندارد و از درجه آزادی کمتری برخوردار هستند، در نظامهای اقتصادی کمونیستی این طبقه بورژوا یا بورژواهای کمپرادور می نامند. (۲) حتی در نظامهای اقتصادی اعم از سوسیالیسم و کاپیتالیسم کمپرادوریسم و تشکیل این طبقه آفتی بزرگ، برای عدالت اجتماعی و اقتصادی و مردم سالاری و دموکراسی می باشد و رشد این طبقه در هر جامعه ای نشان از نابسامانیهای اقتصادی می دهد به هر حال باید گفت که تمامی ثروتمندان در این شاخصهها نمی گنجند و عمده منظور ما کسانی هستند که ثروت های بادآورده که از طریق رانت و پولشویی و یا طریقی که بر مبنای بهره وری نمی باشد است. طبقه دوم به لحاظ درآمدی طبقه فقرا می باشند و فقر از ریشه لاتین pauper می آید و با penia به معنی گرسنه و با واژه ponos به معنی درد و واژه poine به معنی مکافات و مجازات نیز هم خانواده است. تحقیقات و پژوهش های علمی اگرچه مؤید رابطه مستقیم بین فقر و انحرافات اجتماعی نیست اما وجود همبستگی میان آن دو را تایید میکنند، در رویکردهای دینی نیز این همبستگی مورد تائید قرار گرفته است، فقر از بنیادی ترین مشکلات و ناهنجار ترین دردهای زندگی انسان است و اعتقادات افراد را دچار اختلال میکند، در متون توسعه اقتصادی چند گونه فقر وجود دارد فقر مطلق، فقر نسبی و فقرِ قابلیت که جامعترین تعریف آن فقرِ قابلیت است. اما آنچه اینجا بیشتر ملاک ارزشیابی قرار می گیرد فقر مطلق است . فقر مطلق یعنی درآمد افراد تامین نیازهای اولیه ( خوراک پوشاک مسکن و آموزش) برای خود و افراد خانواده را نداشته باشد، اما فقر نسبی بر اساس استاندارهای جوامع فرق می کندو بر حسب زمان و مکان از کشوری به کشور دیگر از زمانی به زمان دیگر متفاوت است . فقر قابلیت نیز، از شاخصه های کمی و کیفی بیشتری برخورداراست در فقر قابلیت علاوه بر درآمد مسئله سلامت، اموزش ،آزادی و….تعیین کننده است براساس آن اگر فردی که از روابط اجتماعی نرمال برخوردار نباشد به نحویی دارای فقرسلامت اجتماعی است و یا فرد دیگر بسیار ثروتمند باشد ولی مبتلا به دیالیز باشد به نحوی دیگر فقیر است و یا اجتماعی را در نظربگیرید که به لحاظ درآمدی از درآمد بالایی برخورد باشد اما اهل تفکر و اندیشیدن نباشند، بر این اساس از فقرِ تفکر و فقرِ اندیشه برخوردار هستند. افرادی که در این طبقه درآمدی وجود دارند معمولاً درگیر به دست آوردن نان شب می باشند و آرزوهای آنها بسیار کوچک است و افق دید آنها محدود می باشد و به نیازهای برتر نمیاندیشد و به دلیل درگیر بودن اولین نیازها کمتر به فکر دیگران هستند.و تفکر منافع جمعی را ندارند یعنی فراغت آن را ندارند که به دیگران فکر کنند. افراد این طبقه با طبقه ثروتمند تشابهاتی دارند البته از دو ورودیِ مختلف، خروجی های مشترکی دارند و در سبد کالایی هر دو کالایی به نام فراغت وجود ندارد اما طبیعتاً با ثروتمندان ویژگی های متفاوتی را نیز دارند آسیب های خاصی که در اخلاق ثروتمندان وجود دارد مانند استکبار، تفرعن و خود را حق به جانب دانستن می باشد. اما برای فُقرا، احساس حقارت، یاس و ناامیدی می باشد. تمایل ثروتمندان به نگهداری وضعیت موجود است اما فقرا به تغییرات مطلق و بنیادین می اندیشند. این طبقه در نظام اقتصادی سوسیالیستی تحت عنوان پرولتاریا (۱) گفته میشود که در اثر ستم بورژواهای کمپرادور کار به جایی می رسد که طبقه کارگر در اثر ستم بورژواهای کمپرادور به وجود میآیند.و تا زمانی که ستم به اوج خود نرسد واکنشی نشان نمیدهند و انقلاب آنها انقلابی بنیان کن و تغییرات آنها تغییرات توفنده و همه جانبه می باشد. طبقه متوسط: درآمد و تیپِ شغلی و سبک زندگی عواملی هستند که مختصات این طبقه را به عنوان طبقه متوسط تعیین میکند البته این طیف نیز خود به دو دسته متوسط بالا: مانند اساتید دانشگاهها پزشکان و متوسط پایین مانند معلمان و صنعتگران تقسیم می شود. که اینجا برای آسانی کار همه را یک طیف در نظر میگیریم . سوالاتی که در اینجا مطرح است این است که آیا این طبقه درآمدی به صرفِ داشتن یک در آمد میانگین از چه رجحانهایی برخوردار هستند آیا این رجحانها را با صرف درآمد میانگین به دست می آورند یا کیفیت به دست آوردن درآمد و به دنبال آن کیفیت سبک زندگی است که ویژگیهای خاص را به این طبقه می دهد؟ دلایل اهمیت این طبقه از دیدگاه ادیان فلاسفه و اقتصاددانان چیست؟ آیا این طبقه درآمدی همیشه واجد همان خصال است و همیشه جامع و مانع اغیار می باشد؟ در جواب این سوالات باید گفت آنچه که واضح است این است که طبقه درآمدی متوسط هر اجتماعی مانند کارمندان،صنعتگران پزشکان، اساتید دانشگاهها و غیره واجدین خصال شهروندی در هر زمانی قشری هستند که از بیشترین آگاهی های اجتماعی برخوردار می باشند. چراکه آنها درآمدشان را با دانش و از طریق افزایش بهره وری( prodactivity) به دست آورده اند و نسبتا از بیشترین سطح عقلانیت و فرهنگ مصرف برخوردارند. این قشر نه مانند ثروتمندان درگیر تکاثر و نه مانند فقیران درگیر نان شب می باشند .بیشتر از همه به منافع جمعی فکر میکنند عمده بسترهای اصلاحات و رفرم و دموکراسی در این طبقه میباشد چرا که طبیعت آنها نه مانند فقرا به انقلابات توفنده است و نه مانند ثروتمندان خواهان حفظ وضع موجود می باشند. در کتاب اخلاق نیکوماخوست آمده است که دولت آتن در فیش حقوقی کارمندان مبلغی برای تماشای سینما و موسیقی برای بچه های کارمندان لحاظ کرده است ،آراء خود افلاطون نشان میدهد که طبقه متوسط از نظر ایشان مُنادیان اصلی تغییر و دموکراسی هستند. در نظر طیفی از صاحب نظران توسعه اقتصادی ماقبل آمارتیاسن–که توسعه را فرایندی میدانند که به ترتیب با توسعه انسانی شروع میشود و توسعه انسانی منجر به توسعه علمی و فرهنگی و به ترتیب توسعه فرهنگی منجر به بوجود آمدن توسعه سیاسی و اجتماعی و در نهایت توسعه سیاسی منجر به بوجودآمدن توسعه اقتصادی می باشد– طبقه متوسط خاستگاه اصلی توسعه انسانی می باشد و هرچه طبقه متوسط گسترش یابد ، امید آن جامعه به ورود فرآیند توسعه بیشتر میشود. فلسفه صدقات و زکات و خمس در تمامی ادیان آسمانی و زمینی همگرا کردن دو طبقه غنی و فقیر با طبقه متوسط می باشد. البته باید یادآور شویم که این به این معنی نیست که هر کسی در طبقه متوسط درآمدی باشد الزاماً واجد این تعریف میگردد و یا هر کسی به لحاظ درآمدی فقیر و غنی باشد نمیتواند از لحاظ تعریفی در طبقه متوسط قرار گیرد.آنچه مهم است دارا بودن شاخصههایی است که در کل برای آنها تعریف شده اند برای اینکه ببینیم که رویکردهای اقتصاد خرد و کلان اقتصادی هم تمایل به سمت و سوی چه طبقه ای را دارند، بد نیست نیم نگاهی به خرد و کلان اقتصادی در این باره داشته باشیم. نیم نگاهی از منظر اقتصاد خرد و انتخاب کار – فراغت : در اقتصاد خرد موریس و فیلیپس جلد اول در بحث تابع عرضه نیروی کار بیان میشود که یک عامل نیروی کار به طور طبیعی تا حدودی نسبت به افزایش درآمد واکنش مثبت نشان میدهد، یعنی شکل تابع در فضای دو بعدی عرضه نیروی کار – دستمزد تا حدودی صعودی است و بعد از آن نزولی میشود یعنی تابع نشان میدهد افزایش درآمدی، از حدی به بعد فرد نه تنها نیروی کار عرضه نمیکند بلکه افزایش های درآمدی موجب میشود که فرد از میزان کار خود بکاهد و کالایی به نام فراغت را مطالبه کند. از آنجا به بعد اثرات درآمدی مغلوب اثرات جانشین شده و تابع به عقب بر می گردد یعنی برای درآمدهای بالاتر از حد نرمال فراغت به عنوان کالای ضروری و حتی کالای لوکس مطالبه می شود، سپس با کمک کمی ریاضیات و منحنی های بی تفاوتی مقدار بهینه کار-فراغت برای فرد نشان داده میشود این در حالی است که تابع عرضه نیروی کار اجتماع کلا صعودی است و احتمالاً علت این پارادوکس اینطوری می باشد که تابع عرضه نیروی کار فرد، همان فرد نرمال و متوسط درآمدی است که در سبد مصرفی او کالای فراغت وجود دارد، اما وقتی که به صورت تابع کل اجتماع جمعیت جبری میشود این فرد نرمال در میان ثروتمند و فقیر قرار میگیرد و قبلاً نیز گفتیم به دلیل طبیعت اخلاق معیشتی آنها و نبود کالای فراغت در سبد هر دو طیفِ ثروتمند و فقیر با جمع جبری سه گروه باهم این بار اثرات مثبت فراغت، مغلوب اثرات درآمدی میشود و تابع عرضه نیروی کار کلّ صعودی بوده و به عقب بر نمیگردد. نتیجه این قسمت این است که تحلیل های خرد اقتصاد نیز بر انتخاب بهینه درآمد و فراغت طبقه متوسط صحّه میگذارد و انتخاب های غیر بهینه طبقات غیر متوسط را نیز نشان میدهد. نیم نگاهی از منظر کلان اقتصاد و سیاست های تثبیت: stabilization polacy economic سیاست های تثبیت اقتصادی یا تثبیت کننده های خودکار به انواع سیاستهای پولی مالی گفته میشود که به منظور کاهش نوسان های اقتصاد و تحریک رشد درونزای اقتصاد و توزیع عادلانه درآمد، توسط دولت و مقامات پولی انجام میشود. از جمله آن سیاستهایی که به منظور کاهش فاصله طبقاتی و توزیع عادلانه درآمد به کار میرود مالیات می باشد و نظام کارآمد مالیاتی می تواند تاثیر زیادی در همگرا کردن طبقات درآمدی داشته باشد زیرا که همگرا کردن طبقات اجتماعی به سمت طبقه متوسط جزء اهداف ضمنی دولتمردان می باشد و بیشتر تقلا های اقتصادانان در این قسمت نزدیک کردن دهک های اول و آخر به دهک های میانی است تا شاخصه های ارزشیابی عدالت اجتماعی و کاهش فقر را بهبود بخشد البته این ابزار مالیات در دولتهای رانتیر متاسفانه نمی تواند به بهبود عدالت اجتماعی منجر شود طبقه متوسط در چنبره زمان تا اینجای مطلب روشن شد که طبقه متوسط یک ضرورت است و با ابزارهای اقتصادی و سیاسی و فرهنگی ایجاد می شود چون به سلامت اقتصاد و اجتماع و فرهنگ کمک میکند حتی میتوان گفت طبقه متوسط یک رونداجتناب ناپذیر است تا اندیشه به حیات خود ادامه دهد و به میرایی نینجامد. طبقه متوسط در گذر زمان قبض و بسط ها و بسته های اجتماعی را تعادل و پایداری میدهد و عیوب حاکمیت را افشا میکند و در فضایی باز مجال ترمیم برای آنها به وجود میآورد و راه برونرفت از مهلکه های بزرگ را برای حاکمیت هموار میکند. طبقه متوسط بیشتر به رفرم و اصلاح می اندیشد. بیشتر با عقلانیت گام بر میدارد و خسارتهای اجتماعی را کمینه کرده و منافع اجتماعی را حداکثر می کند. اجتماعی که حاکمیت نیز بخشی از آن است. اگر طبقه متوسط تقویت شود و گسترش روابط روشنفکران بروز پیدا میکنند و توسعه سیاسی اجتماع تقویت میشود ازانقلاب های توده ای جلوگیری میشود. اما در بسیاری از مواقع دیده میشود که این روند ناگزیر دچار اختلال میشود عوامل مهمّی که به این روند توسعه بخشیده یا آن را دچار اختلال می کنند از جمله دولتها و حاکمیت های سیاسی می باشند. حکومت های خودکامه که به طور عمودی و یکجانبه بر جامعه حکومت میکنند و هیچگونه رفورم و اصلاحی را برنمیتابند و بسیار شکننده هستند، فضا و عرصه را بر طبقه متوسط تنگ می کنند و آن را از مسیر درست خود خارج میکنند. مثلاً در دوره رضاخان،می دانیم با روی کار آمدن آن از طرفی شهرنشینی رواج یافت ،دانشگاه هایی به عظمت دانشگاه تهران تاسیس شد و جامعه کارمندی و صنعتگران و وُکلا بوجود آمدند، سینما و موسیقی رواج یافت، زنان تا حدودی به عرصه اجتماع آمدند این عوامل خود،خواسته یا ناخواسته به گسترش طبقه متوسط انجامید. از طرفی دیگر با شکل گیری و گسترش طبقه متوسط میدانیم که نیروهای روشنفکری و اجتماعی تقویت یافته و ساماندهی میشوند که این خود بعداً موجب گشت که بخشی از این نیروهای اجتماعی به معترضان رضاخان تبدیل شوند و سیاست های خودکامه را به چالش بکشند. حکومت های خودکامه در این شرایط سعی می کنند که بخشی از طبقه متوسط مانند جامعه کارمندی را تحت کنترل قرار دهند. بعد از انقلاب ۵۷ طبقه متوسط مسیر پرفراز و نشیبی را طی کرده است، دولت اصلاحات که خود مولد جنبش های فکری بود و از دل طبقه متوسط درآمده بود خود به خود سیاست هایی که منجر به تقویت و تثبیت اقتصاد شود را تقویت کرده و از این طریق به تقویت طبقه متوسط کمک کرد بعدا دولت احمدینژاد بر اساس آمارهایی که اخیراً بانک مرکزی منتشر کرده است ۸۳ درصد از درآمدهای نفتی را که به عنوان فرصتی تاریخی می توانست در خدمت دانش و صنعت به کار رفته شود و بستر صادرات را فراهم کند و به تقویت طبقه متوسط منجر شود متاسفانه صرف خرید واردات کرد و در داخل موجب تزریق بی رویه ی نقدینگی شد که این عوامل موجب افزایش ضریب جینی گردید و طبقه متوسط را دچار گُسَل کرد. اگر به جای یارانه و سبد معیشتی توانمندی ها را افزایش می داد قدرت انتخاب فقرا افزایش مییافت که راهکار بهتری از ارائه یارانه نقدی بود .یارانه و بسته معیشتی قدرت انتخاب فرد را تغییر نمیدهد. هرگونه تحولاتی که اخیراً موجب مهاجرت بی سابقه ای نخبگان از کشور میشود ضربات مهلکی را بر طبقه متوسط وارد می آورد. در خارج از مرزهای کشور اقدامات مغرضانه دونالد ترامپ که موجب تضعیف بی سابقه ی پول ملی گشت، به زیان طبقه متوسط تمام شد و آن را بیش از پیش تضعیف کرد که ادامه حیات اقتصادی را دچار اختلال کرد و بخش بسیار کمی از طبقه متوسط را به سمت ثروتمندان و اکثریت عمده آن را به سمت فقرا سوق داد و نقش طبقه متوسط را در ادامه مسیر کمرنگ کرد و نقش طبقهی تهی دستان و فقرا را بیشتر پر رنگ تر کرد وباز اعمال سیاستهای غلط همچنان به رادیکالیزه کردن طبقه متوسط منتهی می شود. در پایان این سوال مطرح می شود که چشم انداز طبقه متوسط در ایران چگونه می باشد؟ با توجه به مستندات به نظر میرسد که طبقه متوسط به اندازهای ضعیف شده است که حداقل در کوتاه مدت امیدی به عملکرد و نقش آفرینی آن در تحولات جامعه نباشد. اعمال سیاست های اقتصادی درست ، خواسته یا ناخواسته این طبقه را دوباره در جامعه تقویت میکند و اعمال سیاست های غلط می تواند موجب رادیکالیزه کردن آن شود. افزایش حقوق کارمندان خصوصاً فرهنگیان ازطرفی در کوتاه مدت به لحاظ کمّی میانگین درامدی را تقویت می کند واز انحراف معیار آن می کاهد واز طرفی دیگر افزایش حقوق معلمین از مهمترین نوع سرمایه گزاریهای اجتماعی میباشد که در میانمدت موجب توسعه ی طبقه ی متوسط می شودو باعث افزایش بهره وری کار معلمان شده و در بلندمدت موجب ارتقاء نیروهای ورودی به آموزش عالی را فراهم کرده که این نیز بطور غیرمستقیم به تقویت طبقه ی متوسط کمک میکند. استفاده از سیاست های جانب عرضه و سرمایه گذاری های زیر بنایی و مولد وخصوصی سازی بخش صنعت، بشرطیکه مدیریت آن نیز دراختیار بخش خصوصی باشد، هم موجب شایسته سالاری و هم از فرار سرمایه های انسانی به خارج می کاهد. خوشبختانه در بدترین نوع حکمرانی بسیاری از سیاست ها به تقویت طبقه ی متوسط منتهی می شود. اما باید دانست که حکمرانی بد میتواند باسیاست های نادرست موجب رادیکالیزه کردن طبقه ی متوسط شود به امید اینکه عملکردهای عُقلائی در بخش اجتماعی ونهادی به احیا وتقویت این طبقه موجب شود و در بلندمدت انتظار میرود با تقویت آن نقش خود را بازیابد و تحولات صحیح را سر و سامان بدهد و نوسانات فرهنگی و سیاسی واقتصادی را راهبری کند. پاورقی : ۱)مارکس در کتاب مانیفست کمونیست۱۸۴۸ طبقه پروتالیا طبقه ای است که مزدور کار خود می باشدو مالک هیچ وسیله تولیدی نیست. ۲) کمپرادور یک واژه اسپانیولی است و به معنای خریدار می باشد
نظرات